محل تبلیغات شما
وصیت‌نامه عبرت آموز قمرالملوک وزیری - 1338.

من مرده ام اما خاطره حیات هنری‌ام نمرده است.
وقتی که تو این درد دلهای مرا میخوانی
من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته ام.
دیگر از حنجره خشکم صوتی بر نمی‌خیزد
و دنیایم تاریک و خاموش است
اما روحم عظمتش را از دست نداده
و هنرم را بنده زور و زر و خیانت نکردم.
مطمئنم کسی بعد از مرگم از من بدگویی نمیکند.

من هیچ ثروتی ندارم اما دلهای یتیمانی را دارم
که به خاطر مرگم از غم مالامال میشوند.
چشمهایی را دارم که در فقدانم اشک می ریزند.
همان‌ هایی که با پولم پرورش یافتند
شوهر کردند داماد شدند و به جای اینکه جایشان
در مراکز فساد و زندان باشد انسانهای خوشبختی هستند.
بعضیها میگفتند: ما باید هرچه بیشتر پول بگیریم تا قمر نشویم.

نمیدانند که کنسرت‌هایم با آن چنان استقبالی روبرو میشد که مردم از در و دیوارش بالا میرفتند
و بلیط ها را به 10 برابر قیمت میخریدند.
اما تمام آنچه را که میگرفتم به موسسات خیریه
و دارالایتام می‌بخشیدم
که برایم لذتی وصف نشدنی داشت.

شبی نزدیک خانه ام مردی را دیدم که به دیوار تکیه داده و چشمانش پر اشک است.
گفتم مرا میشناسی ؟ اشکهایش را پنهان و گفت:
کیست که تو را نشناسد.
با زحمت و اصرار وادارش کردم درد دلش را بگوید.

گفت: زنم دوقلو زاییده یکی مرده و حالا پس از خاکسپاری طفل بخاطر بی پولی روی رفتن به خانه را ندارم. با سماجت راضی اش کردم تا مرا بخانه اش ببرد.

اتاقی نمناک که زیلوی پاره و رختخوابی پاره‌تر و نور شمعی که پت پت میکرد تزیینات خانه اش بود.
زن بی‌حال بود و طفل‌ بیگناه سینه خشک مادرش را می‌مکید. دلم آنقدر به درد آمد که وصف‌نشدنی بود.
پول دادم و مَرد را راهی کردم چند پرس چلوکباب
تخم‌ مرغ - شیر - خرما و اقلام دیگر بخرد.
طفل را تروخشک و قنداق پاره را عوض کردم
و تمام 5000 تومان [ 100سال پیش ] دستمزد
آن شبم را لای قنداق طفل گذاشتم.

شبی دیگر که از کنسرت بخانه برمی‌گشتم
تا درشکه چی لاله زار مرا به‌ خانه ببرد.
درشکه ‌چی مرا نشناخت و زبان شکوه از وضع ناگوارش کرد.
گفت: فردا عروسی پسرم است شرمنده رویش که نمی توانم جشن مفصلی برایش بگیرم.

فردایش با پرس و جوی فراوان بدون اینکه درشکه‌چی بویی ببرد آدرس منزلش را یافتم
و کلیه اقلام و امکانات را برایش فراهم و خانه اش
را چراغانی کردم و در مجلس عروسی با افتخار
خواندم‌. شوقی که آن لحظه درچهره مرد دیدم
بالاترین شادی و افتخار برایم بود و احساس عظمت کردم.
انگار تمام فرشتگان و ارواح مقدس زیر گوشم
زمزمه میکنند: قمر تو بهتری زن دنیایی.

ای بد خواهان بدانید که قمر با افتخار و بزرگی
باهنر زیست.
امروز که زیر خروارها خاک خفته ام
نه دلی را شکسته ام و نه کسی از من کینه به دل دارد.
میدانم دلهای عاشقان هنرم در غمم شکسته
ما رفتیم اما شما که این هنر ملی و فاخر را به
مادیات می‌فروشید و آلوده میکنید
و نقطه روشنی در زندگی ندارید
گناهتان نابخشودنی است.
 

یاد و خاطره‌ی خواننده‌ی مردمی قمرالملوک وزیری جاودانه باد





[ هفته نامه هامون - خرداد 76 ]
نگارش: بردیا وفا

کنترل قند خون با چاشنی های خوشمزه و معطر

فواید زردچوبه برای پوست و مو

نخستین انسانی که به مریخ می‌رود ممکن است یک زن باشد

خانه ,مرا ,اش ,ام ,درد ,تو ,قمرالملوک وزیری ,از من ,که تو ,کردم و ,مرگم از ,آموز قمرالملوک وزیری

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

... اخبار سیاسی دانلود سریال ترکی تولید کننده سینی کابل 33530243 نردبان کابل|لوله برق فولادی،گالوانیزه،لوله فلکسیبل برق تبیین کده خرید ساعت مچی لاگوست طرح کلاسیک athentravom nearjostpentra Jason's style پایگاه اینترنتی هیئت متوسلین به اهل بیت(ع) مسجد جامع تنیان