شعری از فرخی یزدی.
آدم احساس می کند که زنده یاد فرخی یزدی امروز صبح این شعر رو سروده است :
هرکه شد خام، بهصد شعبده خوابش کردند
هرکه درخواب نشد، خانه خرابش کردند.
بازی اهل ت که فریبست و دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند.
اول کار بسی وعدهیِ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ برآبش کردند.
آنچه گفتند شود سرکهیِ نیکو و حلال
در نهانخانهیِ تزویر، شرابش کردند.
پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعم دلانگیز کبابش کردند.
سالها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند.
گفته بودند که سازیم، وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند.
زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایهیِ ایجاد سرابش کردند.
لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند.
یزدی ,فرخی ,شعری ,ز ,سرِ ,هوسبر ,فرخی یزدی ,شعری از ,از فرخی ,دارِ مجازات، ,مجازات، طنابش
هرکه شد خام، بهصد شعبده خوابش کردند
هرکه درخواب نشد، خانه خرابش کردند.
بازی اهل ت که فریبست و دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند.
اول کار بسی وعدهیِ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ برآبش کردند.
آنچه گفتند شود سرکهیِ نیکو و حلال
در نهانخانهیِ تزویر، شرابش کردند.
پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعم دلانگیز کبابش کردند.
سالها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند.
گفته بودند که سازیم، وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند.
زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایهیِ ایجاد سرابش کردند.
لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند.
درباره این سایت