شعری زیبا از سعدی.
شعرى زیبا از سعدى در باب عدل و تدبیر و اینكه شایسته نیست وقتى دوستان و هم نوعان و هم وطنان ما در رنج و عذابند ما شُكر بگوییم كه خدا را شكر كه عذاب ما را نگرفت.
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
یکی شُکر گفت اندران خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود
جهاندیدهای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس؟
پسندی که شهری بسوزد به نار
وگرچه سرایت بود بر کنار؟
بجز سنگدل ناکند معده تنگ
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ
توانگر خود آن لقمه چون میخورد
چو بیند که درویش خون میخورد؟
مگو تندرست است رنجوردار
که میپیچد از غصه رنجوروار
زیبا ,هم ,كه ,شعری ,بیند ,سعدی ,زیبا از ,ما را ,شعری زیبا ,و هم ,از سعدی
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
یکی شُکر گفت اندران خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود
جهاندیدهای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس؟
پسندی که شهری بسوزد به نار
وگرچه سرایت بود بر کنار؟
بجز سنگدل ناکند معده تنگ
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ
توانگر خود آن لقمه چون میخورد
چو بیند که درویش خون میخورد؟
مگو تندرست است رنجوردار
که میپیچد از غصه رنجوروار
درباره این سایت